×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

زنذگي نامهعلميعشقيو...

دويست دارم همه شما بخونين وراجبش نظر بدين

× اين وبلاگ درمورد زندگي نامه دوستام و........هست اميدوارم خوشتان بياد
×

آدرس وبلاگ من

batestamir.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/batesta

کشتن سوسک

چند سال پیش٬ وقتی هنوز توی ایران دانشجوی لیسانس بودم٬ تو راه خونه از سر اتوبان صدر٬ با خونمون کنار پارک قیطریه پیاده می اومدم. یاد تاکسی های خط آزادی-نوبنیاد به خیر. از دانشگاه شریف تا سر خط حدود ۱۰ دقیقه پیاده روی داشت. سر قیطریه-صدر هم که پیاده می شدم٬ تا خونه حدود ۱۰ دقیقه.

بعد حدود یک ساعت توی ترافیک بودن٬ وقتی اون سربالایی قطریه رو پیاده می اومدم بالا و به نفس نفس زدن می افتادم٬ می رسیدم سر تقاطع کوچه ی آزادی و خیابون صفا. آی یادش به خیر. دلم چه قدر واسه اون سه راهی تنگ شده. (نمی دونم چرا توی گوگل اسم کوچه ی آزادی رو زده کوچه ی اول؟ ولی خوب٬ نقشش اینجاست...)

دوستایی که از اون جا رد شدن٬ می دونن که توی شب های گرم توی جوب کنار خیابون فاضلآب جمع می شه٬ بوی گندی می زنه بالا و سوسک ها اونجا جمع می شن و مهمونی می گیرن! برای خودشون عالمی دارن اون گوشه...

کسایی که با من آشنا هستن می دونن که اصولا آدم دلرحمی هستم. حتی بعضی اوقات بیش از حد دلرحم! پس احتمالا می شه حدس زد که توی همچین موقعیتی یک کم توی ذهنم تضاد به وجود می اومد.

شبهای اولی که این سوسک ها رو می دیدم و به این قسمت از خیابون می رسیدم٬ ذهنم درگیر می شد. با خودم این طور فکر می کردم: �واضحه این سوسک ها که اینجا زاد و ولد می کنن٬ بعدش می رن خونه ی مردم و کثیفی به بار می آرن. احتمال داره مریضی رو شیوع بدن توی محل. این سوسک ها برای مردم ضرر دارن و باید یه کاری کنم.�

اون وقت قسمت دیگه ای از مغزم می گفت: �خوب به تو چه ربطی داره؟ الان که توی خونه ی تو یا کس دیگه ای نیستن٬ چی کار داری با این سوسکا. بذار حالشون رو بکنن. الکی دستت رو به خونشون آلوده نکن�

بعد دوباره قسمت اول مغزم می گفت: �سستی نکن! هوای نفست و میل شخصیت رو بذار کنار. پس کی می خوای یاد بگیری که بعضی اوقات برای کمک کردن به جامعه و انجام دادن کار صحیح٬ آدم باید دلرحمی رو بذاره کنار و انجام وظیفه کنه؟�

و بعد از یک کم درگیری شخصی به این نتیجه می رسیدم که: �گرچه اصلا شخصا دوست ندارم که سوسک ها رو بکشم و دلم براشون می سوزه. ولی اگر این سوسک ها کشته نشن به مردم آسیب می رسونن و برای مردم عزیز جامعه ی اسلامی مزاحمت  ایجاد می کنن. پس وظیفه ی من اینه که برای کمک به جامعه ی اسلامی٬ خلاف میل باطنیم٬ این سوسک ها رو از بین ببرم!�

توی این لحظه بود که معمولا زیر لب دعایی می خوندم و از خدا عذر می خواستم که دارم جون یکی از موجوداتش رو می گیرم. اون وقت طوری که کسی نشنوه می گفتم: �خدایا٬ خودت می دونی که به خاطر تو و بنده های تو دارم این سوسک ها رو می کشم�

و بعد با اکراه٬ سوسک ها رو می کشتم.


پ.ن.۱: مثل این که اکثر دوستان برداشت سیاسی کردن از این مطلب. من منظور سیاسی نداشتم. البته با نظر دوستان می تونم بفهمم که چه طور شده که همچین برداشتی کردن. ولی خوب٬ منظور من از نوشتن مطلب٬ اشاره به اهمیت خلوص نیت بود٬ حتی در کشتن سوسک

پ.ن.۲: امروز (یک روز بعد از نوشتن مطلب) توی هوای آزاد جلوی دانشگاه سر ناهار بودیم که ناگهان حس کردم که چیزی توی پاچه ی شلوارم هست. بلند شدم و پاچه رو تکون دادم. چند تا سوسک افتادن بیرون~! به شلوارم نگاه کردم دیدم چندین و چند سوسک دارن ازم بالا می رن باورکردنی نبود! بچه هایی که وبلاگم رو می خونن گفتن: سوسک ها دارن انتقام می گیرن!
بعد از اینکه شلوارم رو خوب تکوندم٬ هیچ کدومشون رو نکشتم. شاید چون دلیل و نیت صحیحی برای کشتنشون وجود نداشت.

پنجشنبه 15 مهر 1389 - 7:51:36 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


hi


برای اینکه بدونین چطور میشه با يه دختر دوست شد؟!


کشتن سوسک


نطريات دوستان


ازدواج موفق


جادوی زمان


به نام خداوند دل


شعر های من


من از اوج احساسم


میدانی چرا


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

102210 بازدید

113 بازدید امروز

8 بازدید دیروز

163 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements