×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

زنذگي نامهعلميعشقيو...

دويست دارم همه شما بخونين وراجبش نظر بدين

× اين وبلاگ درمورد زندگي نامه دوستام و........هست اميدوارم خوشتان بياد
×

آدرس وبلاگ من

batestamir.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/batesta

جان خسته‌ ما را بیش از این میازارید

 

این بار به نام فرهنگ آغاز شد و ضربه با دست متولیان

 

 عرصه فرهنگ فرود آمد. اختلاف میان دو نهاد دانشگاهی، جهاد

 

 دانشگاهی و دانشگاه تهران، هر دو از فضای تعالی آفرین

 

 دانشگاه، کار تالار قدیمی مولوی را به پلمپ و تعطیلی

 

 کشاند. و در این هنگامه این بازیگران و هنرمندان تآتر

 

 بود‌ند که بلاتکلیف و پا در هوا، حیران کشاکش این دو نهادی

 

 بودند که خود بیش از هر جا باید پشتیبان و مبلغ حرکت‌های

 

 فرهنگی باشند. آخر مگر چقدر رویداد فرهنگی، آن هم در

 

 قالب نمایش تآتر، در این ملک روی می‌دهد که نهادی دانشگاهی

 

 خود موجب تعطیلی آن باشد.

 

هنوز گودال پشت تآتر شهر به انتها نرسیده و جان‌های

 

 دلواپس اهل نمایش از ریزش و فروریزش این بنای کهن و میراث

 

 و نماد فرهنگ ملی نیاسوده بود که سوراخ دیگری در حیاط

 

 خانه‌ ما به نام مترو بر ساختند، تا حتی پس از نهایی

 

 شدن، شایسته نام "ایستگاه تآتر شهر" هم نباشد. نه فقط

 

 حیاط و پس و پشت تآتر شهر، بلکه حتی نام محله‌ ما را هم

 

 غصب کردند و آن را به تابلوی "ایستگاه ولیعصر" آراستند.

 

هنوز از ضربه‌ وابسته کردن معیشتمان به گیشه و ساده‌پسندی،

 

 گیج و حیران بودیم، که دستورالعمل ممیزی‌های مکرر و

 

 بی‌پایان باز هم امنیت شغلی و روانی ما را به چالش کشید.

 

و ما اهل تآتر را همچنان به وعده‌های رنگارنگ و سر خرمن دل

 

 خوش می‌دارند و هر روز ساز نویی برایمان ساز می‌کنند ...

 

 در این سال چندین تالار جدید تآتر ساخته خواهد شد... به

 

 زودی ۳۰۰ درصد به فضای تآتری کشور افزوده خواهد شد...

 

 ساختمان شماره ۲ ، ۳ ،۴ ، ۵ ... تآتر شهر در چندین نقطه

 

 شهر ساخته خواهد شد... دستمزدها افزایش چشمگیری پیدا

 

 خواهد کرد... و در این میانه ما که دلمان به شیرینی

 

 وعده‌های بی‌سرانجام خوش و در رخوت دل‌انگیز آن وعده‌ها از

 

 خود بی خود شده بودیم، خبر پلمپ شدن تالار مولوی  همچون

 

 پتک معلق بر سرمان فرود آمد و ما را از خواب خوش

 

 فراموشی خارج کرد.

 

آیا تالار مولوی می‌رود که به موزه فراموشی سپرده شود و

 

 تنها خاطره نمایش‌های گذشته‌ آن در حافظه تاریخ تآتر باقی

 

 بماند؟ اهل تآتر نگران سرنوشت این تالار هستند و از خود

 

 می‌پرسند که آیا به زودی به جای تالار تآتر مولوی، شاهد

 

 انبار یا تالار پذیرایی مولوی خواهند بود و صحنه آن محل

 

 برپایی ضیافت‌های زوج‌های جوان و سورهای مدیران تازه

 

 رسیده خواهد شد؟

 

در خانه ما را پلمپ کرده‌اند و ما را به آن راه نداده‌اند.

 

 چه کسی پاسخگوی شکستن حرمت و دل هنرمندان تآتر در پی

 

 پلمپ شدن در خانه آن‌هاست؟ چگونه می‌توان زخم ناشی از

 

 اضطراب بیکاری و بی‌خانمانی هنرمندان تآتر را پس از وارد

 

 شدن چنین ضربه‌ای به جان ایشان ترمیم و مداوا کرد؟ تا به

 

 کی باید در انتظار بنشینیم که دیگر باره کجا و چه هنگام

 

 و چه ساعتی ضربه‌ای دیگر بر سر تآتر ما فرود آید؟

 

آقایان، ما دیگر خسته‌ایم. خسته از تحقیر، خسته از فقر،

 

 خسته از بی‌اعتنایی، خسته از بی‌حرمتی. کمی آسوده‌مان

 

 بگذارید و اجازه دهید اندکی هوایی تازه کنیم!

 

یکشنبه 28 شهریور 1389 - 9:56:31 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


hi


برای اینکه بدونین چطور میشه با يه دختر دوست شد؟!


کشتن سوسک


نطريات دوستان


ازدواج موفق


جادوی زمان


به نام خداوند دل


شعر های من


من از اوج احساسم


میدانی چرا


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

102145 بازدید

48 بازدید امروز

8 بازدید دیروز

98 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements